کمی از من دور باش

ساخت وبلاگ

امکانات وب

کمی زودتر هم که بیایی بازهم دیر است
ظاهرت مانند همیشه نیست
چشمانت درونم را نمی بینند
به صداقتم شک داری
چطور توقع داری که مشکوک نباشم به عاشقانه هایت؟
بارها و بارها گفتم راز آنشب نحس را با تو
نخواستی باورش کنی، باورم کنی
هر بار هزاربار دورتر شدی از من
راه هزار ساله را یک شبه رفتی
خراب کردی آنچه را که ساخته بودیم
ندیدی کلماتم را
بدنبال اثبات خودت بودی در میان سردرگمی های من
چگونه توقع داری که بیزار نباشم از دوباره اتفاق افتادن بدترین ثانیه های عمرم؟
چند زمانی نیاز دارم که تنها باشم
دور از چشمانت
دور از شک هایت
دور از قضاوت هایت
دور از چیزی که سعی کردی در من زنده کنی، ولی خودت با دستانت قاتلش شدی
چند زمانی نیاز دارم که عاشق نباشم
معمولی باشم...
شاید بتوانم درکت کنم

اشعار نیمه شبی...
ما را در سایت اشعار نیمه شبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nikoubazl بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 8 دی 1401 ساعت: 12:29